|
بــــــی تـــــــو مهتابــــــ شبــــــی بــــــاز از آن کوچــــــه گذشتمــ
همــــــه تــــــن چــــــشم شــــــدم خیــــــره بــــــه دنبــــــال تــــــو گشتمــ
شــــــوق دیــــــدار تــــــو لبــریــــــز شــــــد از جــــــام وجــــــودمـــ
شــــــدم آن عــــــاشق دیــــــوانه کــــــه بودمـــ
☼☼☼☼☼☼☼☼☼☼☼☼☼

فروردين 1395
مرداد 1394
خرداد 1394
مرداد 1393
فروردين 1393
اسفند 1392
بهمن 1392
آذر 1392
آبان 1392
مهر 1392
شهريور 1392
مرداد 1392
خرداد 1392
ارديبهشت 1392
فروردين 1392
اسفند 1391
بهمن 1391
دی 1391
آذر 1391
آبان 1391
مهر 1391
شهريور 1391
مرداد 1391
تير 1391
خرداد 1391
ارديبهشت 1391
فروردين 1391
اسفند 1390
بهمن 1390
غزل , شعر , دوبیتی , رباعی , تک بیتی , سپید , شب , شعر , مثنوی , چهارپاره , و , ژنــــــرال , شب و شعر , عاشقانه , نو ,
|
سایت های برتر ایرانی
|
پلنگ وحشی مــــــن
ن : حمیــدشیخ حسینی
ت : شنبه 25 آذر 1391
ز : 1:20 قبل از ظهر | +
تو ریختی عسل ناب را به کندوها به رنگ و بوی تو آغشته اند شب بوها شبی به دست تو موگیر از سرم وا شد و روی شانۀ من ریخت موج گیسوها تو موی ریخته بر شانه را کنار زدی و صبح سر زد از لابلای شب بوها و ساقه ها همه از برگ ها برهنه شدند و پیش هم که نشستند آلبالوها_ تو مثل باد شدی؛ گردباد ...و می پیچید صدای خندۀ خلخالها، النگوها و دستهای تو تالاب انزلی شد و ...بعد، رها شدند در آرامش تنت قوها شبیه لنج رها روی ماسه هایی و باز چقدر خاطره دارند از تو جاشوها تو نیستی و دلم چکّه چکّه خون شده است مکیده اند مرا قطره قطره زالوها «فروغ» نیستم و بی تو خسته ام کرده ست «جدال روز و شب فرش هاو جارو ها» شنیده ام که به جنگل قدم گذاشته ای پلنگ وحشی من! خوش به حال آهوها...
پانته آ صفایی
:: موضوعات مرتبط:
پلنگ وحشی مــــــن،
،
:: برچسبها:
شب ,
و ,
شعر ,
ژنــــــــرال ,
غزل ,
رباعی ,
دوبیتی ,
تک بیتی ,
چهارپاره ,
مثنوی ,
سپید ,
,
|
سنگ قــــــــبر
ن : حمیــدشیخ حسینی
ت : شنبه 25 آذر 1391
ز : 1:12 قبل از ظهر | +
بر سنگ قبر من بنویسید خسته بود
span> اهل زمین نبود نمازش شکسته بود
span> بر سنگ قبر من بنویسید شیشه بود
span> تنها از این نظر که سراپا شکسته بود
span> بر سنگ قبرم بنویسید پاک بود
span> چشمان او که دائما از اشک شسته بود
span> بر سنگ قبر من بنویسید این درخت
span> عمری برای هر تیشه و تبر دسته بود
span> بر سنگ قبر من بنویسید کل عمر
span> پشت دری که باز نمیشد نشسته بود
span>
:: موضوعات مرتبط:
سنگ قــــــــبر،
،
:: برچسبها:
شب ,
و ,
شعر ,
ژنــــــــرال ,
غزل ,
رباعی ,
دوبیتی ,
تک بیتی ,
چهارپاره ,
مثنوی ,
سپید ,
,
|
پنجه خونینــــــ
ن : حمیــدشیخ حسینی
ت : شنبه 25 آذر 1391
ز : 1:4 قبل از ظهر | +
دلتنگی ام را از غزل این یار دیرینم بپرسید
از همسپار لحظه های تلخ و شیرینم بپرسید
این خنده های بیخودی را بر لبم جدی مگیرید
حال مرا از واژه های شعر غمگینم بپرسید
من خود نمی دانم شما درد مگوی سالها را
از خود که عاجز مانده در یک لحظه تسکینم بپرسید
من زنده ام اما خود این نادیده را باور ندارم
از هرکه این ناباوری را کرده تلقینم بپرسید
باور ندارم از خود این تسلیم بی چون و چرا را
از زندگی از هرچه می خواندبه تمکینم بپرسید
یک مرغ دیگر کم شد از این فوج بی پرواز و آواز
دیگر مرا از پنجه خونین شاهینم بپرسید ....
محمد علی بهمنی
:: موضوعات مرتبط:
پنجه خونینــــــ،
،
:: برچسبها:
شب ,
و ,
شعر ,
ژنــــــــرال ,
غزل ,
رباعی ,
دوبیتی ,
تک بیتی ,
چهارپاره ,
مثنوی ,
سپید ,
,
|
هفت خطــــــــ
ن : حمیــدشیخ حسینی
ت : شنبه 24 آذر 1391
ز : 11:56 بعد از ظهر | +
مرا به جرم همین شعر متهم کردند و... در توهمشان، فتح بر قلم کردند سپیده، باز قلمها نوشت از راهی که پای همقدمی را در آن قلم کردند مُمیزان، نه فقط بر من و غزلهایم به ذوق بیش و کم خویش هم ستم کردند دو استکان بنشین، رفع خستگی خوب است دوباره در دلم، انگار چای دم کردند تعارفیت به قلیان نمیکنم، دودیست که روشناش به یقین با ذغال غم کردند دلم گرفته به خود قول دادهام اما برایتان ننویسم چه با دلم کردند مرا به جرم همین شعر اگرچه قیچیها به خشم، هفتخط از این خطوط کم کردند
محمدعلی بهمنی
:: موضوعات مرتبط:
هفت خطــــــــ،
،
:: برچسبها:
شب ,
و ,
شعر ,
ژنــــــــرال ,
غزل ,
رباعی ,
دوبیتی ,
تک بیتی ,
چهارپاره ,
مثنوی ,
سپید ,
,
|
پراز کوتاهی امــــــ
ن : حمیــدشیخ حسینی
ت : جمعه 24 آذر 1391
ز : 11:48 بعد از ظهر | +
شاعری ، هم قد اشعارم ، پر از کوتاهی ام
چون تو دریائی و من خیلی که باشم ماهی ام !
از تو غرقم در میان دفتر شعر و خیال
یا که در حال نوشتن از تو یا طراحی ام
روز و شب دنبال ردّی از تو می گردم ولی
آخر هر گشتنی باز اوَّل گمراهی ام
شعرهایم ، کودکان زاده ی عشق تو اند
حیف ،من هم مثل آنها کودکی سرْ راهی ام
مانده ام در ابتدای این غم بی انتها
من غمینم . چون تو اینگونه مرا میخواهی ام .
محسن مهرپرور
:: موضوعات مرتبط:
پراز کوتاهی امــــــ،
،
:: برچسبها:
شب ,
و ,
شعر ,
ژنــــــــرال ,
غزل ,
رباعی ,
دوبیتی ,
تک بیتی ,
چهارپاره ,
مثنوی ,
سپید ,
,
|
افسانه آشیلــــــ
ن : حمیــدشیخ حسینی
ت : جمعه 24 آذر 1391
ز : 5:52 بعد از ظهر | +
هر چقدر این روزها دستان من تنهاترند چشم هایت شب به شب زیباتر و زیباترند رازداری های من بیهوده است، این چشم ها از تمام تابلوهای جهان گویاترند این چه تقدیری است که عشقِ من و انکارِ تو هر دو از افسانه ی آشیل نامیراترند؟ من پَر کاهی به دست باد پاییزم ولی چشم های روشنت از کهربا گیراترند یک قدم بردار و از طوفان آذر پس بگیر برگ هایی را که از شلاّق باران ها ترند باد می آید، درخت نارون خم می شود شاخه های لُخت از دستانِ من تنهاترند
پانته آ صفایی
:: موضوعات مرتبط:
افسانه آشیلــــــ،
،
:: برچسبها:
شب ,
و ,
شعر ,
ژنــــــــرال ,
غزل ,
رباعی ,
دوبیتی ,
تک بیتی ,
چهارپاره ,
مثنوی ,
سپید ,
,
|
روسری اتــــــــ را
ن : حمیــدشیخ حسینی
ت : جمعه 24 آذر 1391
ز : 5:39 بعد از ظهر | +
همراه با وزیدن نتهای ساکسیفون
در عصر شرجی غزلی غرق ادکلن
یک جفت چشم شرجی شاعرکُشِ قشنگ
از بستگان دختر همسایهی « نرون»
بر روی کاج پیر دلم لانه کردهاند
آرام و سرد مثل غم و خندهی ژکون...
« د» وزن بیت قبلی من را به هم زده
لعنت به فاعلات مفاعیل فاعلن
من قانعم تو را به خدا جان مادرت
امشب بیا و روسریات را سرت نکن
حامد عسکری
:: موضوعات مرتبط:
روسری ات را،
،
:: برچسبها:
شب ,
و ,
شعر ,
ژنــــــــرال ,
غزل ,
رباعی ,
دوبیتی ,
تک بیتی ,
چهارپاره ,
مثنوی ,
سپید ,
,
|
کفتر چاهــــــــی
ن : حمیــدشیخ حسینی
ت : جمعه 24 آذر 1391
ز : 5:33 بعد از ظهر | +
هر تکه از دنیای من، از ماه تا ماهی..
هر قدر، هرجا، هر زمان، هرطور می خواهی...
حتی اگر مثل زلیخا آبرویم را..
از من نخواهی دید در این عشق، کوتاهی..
حتّی اگر بی رحم باشی مثل ابراهیم...
نفرین؟ زبانم لال، حتی اخم یا آهی...
من آخرین نسل از زنان عاشقی هستم
که اسمشان را راویان قصّه ها گاهی...
من آخرین مرغ جهانم، آخرین گنجشک
که در پی افسانهی سیمرغ شد راهی
حالا بگو در ظلمت جنگل چه خواهد کرد
شاهین چشمان تو با این کفتر چاهی؟
پانته آ صفایی
:: موضوعات مرتبط:
کفتر چاهــــــــی،
،
:: برچسبها:
شب ,
و ,
شعر ,
ژنــــــــرال ,
غزل ,
رباعی ,
دوبیتی ,
تک بیتی ,
چهارپاره ,
مثنوی ,
سپید ,
,
|
راز پری هــــــــا
ن : حمیــدشیخ حسینی
ت : جمعه 24 آذر 1391
ز : 5:22 بعد از ظهر | +
دیریست دلم در گرو ناز پری هاست روشن شده چشمم که نظرباز پری هاست دیوانه ام و با پریانم سر و سری است لب تر کنم این جا پر آواز پری هاست لب تر کنم این خانه پری خانه محض است دفترچه شعرم پر پرواز پری هاست جنات نعیم است، گریبان کلیم است پردیس مگر در یقه باز پری هاست؟! ای دختر شاه پریان! خانه ات آباد! زیبایی تو خانه برانداز پری هاست هر بافه مویت شجره نامه جنی است! چشمان تو دنیای خبر ساز پری هاست! من راز نگهدارترین دیو جهانم آغوش تو صندوقچه راز پری هاست!
علیرضا بدیع
:: موضوعات مرتبط:
راز پری هــــــــا،
،
:: برچسبها:
شب ,
و ,
شعر ,
ژنــــــــرال ,
غزل ,
رباعی ,
دوبیتی ,
تک بیتی ,
چهارپاره ,
مثنوی ,
سپید ,
,
|
حــــــافظ
ن : حمیــدشیخ حسینی
ت : پنج شنبه 23 آذر 1391
ز : 1:11 بعد از ظهر | +
حافظ! چقدر جای تو خالیست بی گمان
span> در روزگار رونق بازار ناکسان
span> باید بیایی آینه ها را بیاوری
span> ما را به خود بیاوری ای بهت جاودان!
span> ما را دمی ز رندی جانانه ات ببخش
span> ما را که وامدار به این گشته ایم و آن
span> از ما ربوده است حضور و قرار را
span> این پاره های خون جگر، لقمه های نان
span> حافظ بیا و در رگ این شهر سوخته
span> موج شراب و شعر بینداز،آن چنان
span> کز هرچه غیر یار ، دل ما رها شود
span> تا خاک تیره روز، شود رنگ آسمان
span> حافظ! در این زمانه که تزویر می وزد
span> برخیز و باز خرقه بسوزان، غزل بخوان
span> «ای قصهی بهشت، ز کویت حکایتی»
span> حافظ! چقدر جای تو خالیستبی گمان
span>
span>
حسن یعقوبی
:: موضوعات مرتبط:
حــــــافظ،
،
:: برچسبها:
شب ,
و ,
شعر ,
ژنــــــرال ,
غزل ,
رباعی ,
دوبیتی ,
تک بیتی ,
شعر ,
سپید ,
مثنوی ,
چهارپاره ,
,
|
باغ انــــــار
ن : حمیــدشیخ حسینی
ت : پنج شنبه 23 آذر 1391
ز : 12:58 قبل از ظهر | +
یک اتفاق ساده ... ولی ماندگار شد
وقتی که چشم من به نگاهت دچار شد
لب را گشودی و دلم آغوش باز کرد
خندیدی و جهان، همه باغ انار شد
از گیسوان مست تو عطر جنون چکید
با هر نسیم، هستیِ من بی قرار شد
پاییز، فصل خاطره های قشنگ ماست
هر وقت حرفِ غنچه لبت زد، بهار شد
بانوی ماه! هر غزل، آغوش تشنه ایست
شعری که وزن و قافیه اش داغدار شد
آواره بود، تا به نگاهت قدم گذاشت
در شهر چشم های تو، دل ماندگار شد
حسن یعقوبی
:: موضوعات مرتبط:
باغ انــــــار،
،
:: برچسبها:
شب ,
و ,
شعر ,
ژنــــــرال ,
غزل ,
رباعی ,
دوبیتی ,
تک بیتی ,
شعر ,
سپید ,
مثنوی ,
چهارپاره ,
,
|
غــــــــزل نیمه
ن : حمیــدشیخ حسینی
ت : پنج شنبه 23 آذر 1391
ز : 12:32 قبل از ظهر | +
دریا شدست خواهر و من هم برادرش شاعرتر از همیشه نشستم برابرش خواهر! سلام، با غزلی نیمه آمدم تا با شما قشنگ شود نیم دیگرش میخواهم اعتراف كنم هر غزل كه ما با هم سرودهایم جهان كرده از برش خواهر زمان زمان برادركشی است باز شاید به گوشها نرسد بیت آخرش با خود مرا ببر كه نپوسد در این سكون شعری كه دوست داشتی از خود رهاترش دریا سكوت كرده و من حرف میزنم حس میكنم كه راه نبردم به باورش دریا! منم همو كه به تعداد موجهات با هر غروب خورده بر این صخرهها سرش هم او كه دل زدهست به اعماق و كوسهها خون می خورند از رگ در خون شناورش خواهر! برادر تو كم از ماهیان كه نیست خرچنگها مخواه بریسند پیكرش دریا سكوت كرده و من بغض كردهام بغض برادرانه ای از قهر خواهرش
محمدعلی بهمنی
:: موضوعات مرتبط:
غــــــــزل نیمه،
،
:: برچسبها:
شب ,
و ,
شعر ,
ژنــــــرال ,
غزل ,
رباعی ,
دوبیتی ,
تک بیتی ,
شعر ,
سپید ,
مثنوی ,
چهارپاره ,
,
|
زخمم بزنــــــ
ن : حمیــدشیخ حسینی
ت : پنج شنبه 23 آذر 1391
ز : 12:21 قبل از ظهر | +
زخمم بزن، که زخم مرا مرد میکند
اصلا برای عشق سرم دردمی کند
زخمم بزن که لا اقل این کار ساده را
هر یارِ بی وفایِ جوانمرد می کند
آن جا که رفته ای خودمانیم،هیچ کس
آنچه، دلم برای تو می کرد، می کند؟
در را نبسته ای که هوای اتاق را
بادِ خزانِ حوصله دلسرد می کند
فردا نمی شوی که نمی دانی عشق تو
دارد چه کار با من شبگردمی کند
خاکستر غروب تو هرروز درافق
آتش پرست روح مرا زرد می کند
عاشق بکُش که مرگ، مرازنده می کند
زخمم بزن که زخم مرا مردمی کند
مانایاد نجمه زارع
:: موضوعات مرتبط:
زخمم بزنــــــ،
،
:: برچسبها:
شب ,
و ,
شعر ,
ژنــــــرال ,
غزل ,
رباعی ,
دوبیتی ,
تک بیتی ,
شعر ,
سپید ,
مثنوی ,
چهارپاره ,
,
|
میمیرمــــــــ
ن : حمیــدشیخ حسینی
ت : شنبه 18 آذر 1391
ز : 4:16 بعد از ظهر | +
نـه فـقـط از تـو اگـر دل بـكنـم می میرم سایـه ات نـیـز بـیـفـتـد به تنـم می میرم بین جـان من و پیراهن من فرقی نیـست هـر یکی را کـه بـرایـت بـکـنـم می میرم بـرق چـشمـان تـو از دور مـرا می گـیـرد مـن اگـر دسـت بـه زلفـت بزنم می میرم بـازی مـاهی و گـربـه است نظر بـازی مـا مثل یک تنگ شبی می شکنم می میرم روح ِ برخاسته از من ته ِ این كوچه بایست بیش از ایـن دور شوی از بـدنـم می میرم
:: موضوعات مرتبط:
آقـــــــآ،
،
:: برچسبها:
شب ,
و ,
شعر ,
ژنــــــرال ,
غزل ,
رباعی ,
دوبیتی ,
تک بیتی ,
شعر ,
سپید ,
مثنوی ,
چهارپاره ,
,
|
آقـــــــآ
ن : حمیــدشیخ حسینی
ت : شنبه 18 آذر 1391
ز : 3:58 بعد از ظهر | +
شرمندهام قربان ! کمی باران ندارید ؟
span> در خود پلاسیدم، شما گلدان ندارید ؟
span> این قدر بد اخمید! پس لبخندتان کو؟
span> جز این نگاه سرد، یخبندان ندارید؟
span> قربان! چرا وقتی که میبینید ما را
span> در ذهنتان تصویری از انسان ندارید ؟
span> گیرم که ما زشتیم، این آغازمان نیست
span> باشد، شما زیبا ! ولی پایان ندارید ؟
span> آه این تکبر ... این تکبر، شرک محض است
span> در خود مگر، یا نوح، یا توفان ندارید ؟
span> البته میبخشید، اما مطمئنید
span> مخلوط با ایمانتان، شیطان ندارید ؟
span>
:: موضوعات مرتبط:
آقـــــــآ،
،
:: برچسبها:
شب ,
و ,
شعر ,
ژنــــــرال ,
غزل ,
رباعی ,
دوبیتی ,
تک بیتی ,
شعر ,
سپید ,
مثنوی ,
چهارپاره ,
,
|
صفحه قبل 2 3 4 5 ... 43 صفحه بعد
| |